اوسا و دارابکلا تا اینقَدر زیبا. عکاس: حمید طالبی که نیمیاش اوساست
یک سازهی ویلا در مُرسم. منزل آقاسید موسی صباغ. 14 اردیبهشت 1399.
شالیزار مُرسم، این هم، هم معیشت است هم زیبا و فریبا
گُنبد تکیهی دارابکلا در نِماشون
اوسصحرا که پُر هستم به آن به خاطرهها
امکان نمّوّ حتی اگر در بلوک باشد؛ چه خلاقیتی برای گُلدان
چقدر این عکس زیباست؛ انگار انسان را راه میبرَد
انگاری این بوتهی کنگر یک میکروفن است برای خاطرهگویی
باپلی در استتار (=پنهانشدن)
انارقلّت ما در دارابکلا. جناب یک دوست خیلیخیلی این یکی عالی
یک کباب بدهکاری به پای انارقلت عمو حمید
این یعنی بُنبست را بشکن. همه جا را راهی برای سیر بدان
یک قرمزی که چشم به سو میآورَد
هیمهتَش؛ پیش از کباب. دل را بردی
زریزری. معلومه تِه چِش خوب سو دِنه حمید
شگفتیهای زیبای خدا انسان را توحیدی نگه میدارد
اَم انارباغ انارقلتسَر
گال
این نما هم اوسا زیباست؛ اساساً اوسا از هر سو زیباست
انگار روغنکاری شده. اما طبیعتش اینه
اساساً تکدرخت در هر دشت و دمَن را دوست دارم. با آدمی حرف میزند
اوسصحرا راه؛ راهی که هزارانبار درنوردیدم. ممنونم
ماهتیتی
یاد آن سال افتادم که باهم و سید محمد سجادی پایش عکس گرفتیم
هنگرومچنگروم. هَلی
ماه در روز. مگر میگذارد نور خورشید که ماه عرض اندام کند!
دو سمتش پر از تمش میشود؛ زیاد خوردم؛ سالها
میگفتیم: تِتِ. یعنی تِرشه. دل اوه دکته
انفجار نور!!!
میخواهد بگوید مُثمرم یعنی باردار. گل پایینی هم میخندد که مثمر نیست اما بو و عطر دارد
...