نِماشون (=غروب) دارابکلا. عکاس و ارسال: جناب یک دوست. 19 بهمن 1398.
خزان انجیلیدار
برگریزان در حیاط. منزل جناب یک دوست
جای دلیکها !! خالی
شفق؛ سرخی غروب دارابکلا
جای دامنه خالی با این همه ماهی!
خدا انسان را جفت و زوج آفرید، نیز گل را
جناب یک دوست و سید محمد رئیسی سجادی
نمای برفی زیبای انارقلّت دارابکلا از زاویهی گِردکَل
گِردکَل روستای دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست
زیباست. ماه؛ از زاویهی پل یورمله
رنگ ارغوان آسمان، آب را زلال ساخته است
...
به تِشهَلی میماند
رویش
گال نرگیس
رایحه
جادهی گِردکَل به سمت تشیلَت
درخت در زمستان به امید بهار میزیَد
صُنع الهی
از همه مهمتر ان «کالی» (=لانه) روی درخته، شایدم واشه
صید ماهی یک سو، هنر پُخت یک سو. دل اووه افتاد
پژمرده میمانَد، اما زنده است
اساساً خوردن دارد ماهیهای بومزیست ما
...
این سه گل نگاه میکنند به ما گویا
آخر ببخل به سمت اوسا از زاویهی جادهی گِردکَل
سربرآوردن یعنی این